محل تبلیغات شما

این میشه گفت اولین داستان طوری ئه که مینویسم! یه داستان کوتاه!:)

 

  

***

یادته اولین بار که دیدمت؟ داشتم مثل همیشه توی یکی از این خیابونا راه میرفتم و میرفتم و غرق بودم توی فکرام ، خستگی هام. مثل همیشه خیابون خاکستری بود،زندگیم بی رنگ.

اومدی دنبالم ،صدای تق تق کفشات میومد و زد خیالاتمو شد. قدمامو تند تر کردم که برم دوباره تو خودم، صدام زدی: صبر کن با هم بریم! ببین چه هوا خوبه،داره بارون میباره بوی خآک میاد! دلت میاد تو این هوا تنها راه بری توی خودت باشی این طور بی روح؟هوا عجیب دو نفر ئست، بیا نفر دومم باش امروز! فقط همین امروز.!

تو حرف میزدی و نگاهم افتاد به چشمات ، موهای قهوه ایت ریخته بود روشون ولی هنوز برق چشماتو میدیدم از پشتشون و صدات عین خود بارون بود،رنگین کمونی میکردی دنیا رو کنارت! و حالا منِ سیاهِ بی کس و نگاه میکردی، صدا میکردی!

نمیدونم چه قدر خیره شده بودم به چشمآت که حس کردم چشمام تر شد. هنوزم نمیدونم چرا.

و صدات دوباره بآرید:میشنوی چی میگم جناب؟ میشنوی منو؟ و ستاره های چشمات خیره میشه به چشمام و لبخند میزنی و دوباره بارون میزنه:" داره بارون میآد! داری میشنوی منو! "

نمیدونم چی شد یهو به خودم اومدم دیدم کنارت دارم راه میرم، دارم هر روز کنارت راه میرم، و هر روز با اون شالای رنگارنگت و کتابای شعرت که برام میخوندی میرفتم تو خیالت،غرق میشدم تو صدات.

هنوزم صدات تو یادمه که میخوندی:

گفتم غم تو دارم، گفتآ غمت سرآید!

گفتم که ماه من شو، گفتا اگر برآید.

گفتم ز مهر ورزان رسم وفا بیاموز 

گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید.

و هر دفعه که میخوندی میگفتم :_ نری بی وفا بشی ،سیاه بشم دوباره ها؟

و هر دفعه میخندیدی و میگفتی:تا بآشی نمیرم خیآلت رآحت!

بعد میخندیدم، دوباره میخندیدی! و باز بارون میبارید رو سرمون، و تو انگار نه انگار تازه شروع میکردی به آهنگ خوندن: همه میدویدن برن خونه ،من و تو و بارون ، سه تا دیوونه!!!

میگفتم:_ پاشو دیوونه! پاشو بریم الان سرما میخوری صدات میگیره دیگه کسی نیست برام شعر بخونه ها!

میگفتی:_داره بارون میزنه!نمیشنوی منو؟ میگم منو تو و بارون سه تا دیوونه،راست میگه دیگه دیوونه ایم، دیوونه بودیم از همون روز اول! از همون اولین بار! میشنوی منو؟

میگفتم :_میشنومت! همیشه میشنومت!

و لبخندت باز دیوونه م میکرد و صدای بارونی ت دیوونه تر:_بآرون میاد! تو بارون بهتر میشنوی منو!

***

میشینم کنارت و دوباره نگاهت میکنم! باز حرف میزنم برات از خاطره هامون، از صدات ، از نگاهت،از حرفات.

دست میکشم رو سرت ،بو میکشمت ،بوی خاک میدی ، همون که همیشه دوست داشتی، دیوونش بودی و دیوونه میشم باهاش.

بارونی میشم باز،بارون میزنه باز، سرمو میذارم رو پاهات که مثل همیشه راحت گریه کنم،نترسم از نگاه مردم، و بوی خاک بارون خوردت میزنه به خاطره هام. و صدات باز میپیچه تو سرم:

گفتم غم تو دارم!

گفتا غمت سرآید.!

داره بارون میاد!

میشنوی منو؟

گفتم که!تا باشی نمیرم خیآلت راحت!!

غمت سرآید.

میشنوی منو؟

گفتم.غمت سر آید!

بارون میزنه،میشنوی منو!!

 

پ.ن:حال دلتون خوب و لبتون خندون!

کانال تلگرام ما:

Loveisnotcrime2@ 

#سِوُمآنِه " هامون"

#_دوُمآنِه "بارون میزنه، میشنوی منو؟"

#_اوَلآنِه "سمفونی مردگان"

تو ,بارون ,میشنوی ,دیوونه ,صدات ,، ,و صدات ,داره بارون ,مثل همیشه ,غمت سرآید ,و هر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

منوگراف